سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کلبه خاطرات حدیث


ساعت 10:5 صبح پنج شنبه 87/5/10

بنام خدا 

سلام اسم من حد یث ا ست  من می  خوا م قصه ها ی شیر ین بسا ز م اسم اولین قصه ام سو فیاو آد م فضا یی جا د ویی ا سث قصه ی من از اینجا شرو ع می شود.

یکی بو د یکی  نبود دختری بود به نام سوفیا به همراه یک عروسک آدم فضایی که آن را خیلی دوست داشت و هر جایی که می رفت آن را با خود می برد شبی که داشت می خوا بید به عرو سکش گفت عزیزم سه چهار سا عت دیگه کریسمس می شود وتو باید زود بخوا بی و زود هم بیدار شوی ومنتظرهدیه های با با نوئل با شی عرو سک را کنا ر خود گذا شت وخوابید وسه چهار ساعت دیگه بیدارشد دست وصورتش  را  شست و عروسک را بیدار کرد به عروسک گفت با با نو ئل هدیه ها را آورده است ودرخت کریسمس را هم تزئین کرده است.

وای چه هدیه های زیبا و رنگا رنگی من اینهارا خیلی دوست دارم. وای چه  توپک های زیبا ورنگا رنگی به درخت اویزان است امسال سال خوبی برای من است و همینطور برای عروسک  ادم فضایی من مادر و پدر سوفیا آمدن وبه سوفیا گفتند سوفیا کریسمس شده است  منو پدرت می خوا هیم هدیه ی تورا بدهیم و بد از هدیه ی من و پدرت باید هدیه ی با با نوئل را باز کنی سوفیا هد یه ی پدر ومادرش راباز کرد  پدر ومادر او برایش یک لباس  پرنسسی خریده بودند که رنگ آ ن آبی بود سوفیا از آن لباس خوشش  آ مده بود واز آن ها تشکرکرد وهدیه بابانوئل راباز کرد و از توی  کادو لوبیایی دراورد و روی لوبیا عکس عروسک  سوفیا بود سوفیا لوبیا را در دهان عروسک گذاشت عروسک تبدیل به شاهزاده شد وسوفیا لباسی که پدر ومادربرای  او خریده بودند پوشید و با شاهزاده رقصید و با شاهزاده ازدواج کرد واونسال کریسمس زیبایی برای سوفیاوشاهزاده بود.


¤ نویسنده: محدثه عباسی

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
6
:: بازدید دیروز ::
0
:: کل بازدیدها ::
6741

:: درباره من ::

کلبه خاطرات حدیث


:: لینک به وبلاگ ::

کلبه خاطرات حدیث

:: اوقات شرعی ::

:: لوگوی دوستان من::


:: خبرنامه وبلاگ ::